#حکایت
#کشکول_بهایی
?در عالم هستی هیچ کتابی در فضیلت به پایه قرآن نمی رسد، زیرا قرآن خلاصه و عصاره تعلیمات همه انبیاء الهی است.
?بلکه بالاتر از آن،
قرآن از همه موجودات برتر و والاتر است…
پیامبر گرامی اسلام فرمودند:
?"القُرآن اَفضَلُ کُلِّ شَیءٍ دُونَ الله”
«قرآن به جز خداوند، از هر چیزی برتر است.»
?حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
?«هر کس در یک شب 10 آیه از قرآن بخواند از غافلین نوشته نشود و هر کس 50 آیه بخواند در زمره ذاکرین نوشته شود و هرکس 100 آیه بخواند در زمره قانتین نوشته شود و هرکس 200 آیه بخواند از خاشعین نوشته شود و هرکس 300 آیه بخواند از فائزین نوشته شود و هرکس 500 آیه بخواند از جمله مجتهدین نوشته شود»
??☘️
#نماز_اول_وقت
✅ اساس دینداری
استاد علی صفایی حائری
این حقیقت که انسانِ بیشتر از هفتاد سال و بزرگتر از زندگى و مرتبط با اشیاء و عوالم متیقَّن و محتمل و مجهول، نمىتواند با علم و تجربه، و عقل و فلسفه، و قلب و اشراق، و غرایز و مشاورت، مشکل خود را حل نماید، اساس دیندارى است.
? از وحدت تا جدایى، ص17
اصطلاح «شاهنامه آخرش خوش است. » زمانی به کار می رود که شخصی بدون فکر و مطالعه مشغول به انجام کاری شود که سرانجام خوبی نخواهد داشت، از این رو افراد باتجربه و دوراندیش برای آنکه بخواهند شخص بی فکر را از انجام این کار منصرف سازند این اصطلاح را به کار می برند. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است.
این روایت تاریخی حقیقت دارد که یکی از دلایل نگارش شاهنامه توسط «فردوسی» این بوده است که او به امید گرفتن خلعت از جانب «سلطان محمود غزنوی» این کار را انجام داده بود البته باید گفت این تنها دلیل نگارش شاهنامه نبوده یعنی فرودسی سی سال از عمر خود را تنها به امید گرفتن متاعی ناچیز بر سر این کار نگذاشته بود. فردوسی براساس حرف های دیگران گمان می کرد که سلطان محمود غزنوی انسان فرهیخته و هنر پروری است به همین دلیل در بخش ابتدایی شاهنامه مدح سلطان محمود را گفت. اما بعد از مدتی که می بیند محمود هم مانند دیگر سلاطین است از کار خود پیشمان شده و هجو نامه ای در مورد محمود می نویسد. در واقع منظور از این اصطلاح آن است که اقدام فردوسی در مورد مدح سلطان محمود کار شتاب زده ای بوده است.
#حکایت
#حکایت
?شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت، لااله الاالله یادشان می داد، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد. روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه
?طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
?شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. با آن همه لااله الاالله که می گفت، وقتی گربه به او حمله کرد، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
?سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم! تمام عمر با زبانمان. لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است.
#علما_و_بزرگان#سبک_زندگی #اینگونه_بود …
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
هنگام مطالعه، غیر از نوۀ خردسالش محمود، کسی نمیتوانست مزاحمش شود؛ نباید رشتۀ افکارش به هم میریخت؛
محمود آمد و صاف رفت سراغ قفسۀ کتابها. آقا همین که متوجه شد، کتابش را گذاشت زمین و جواب سلامش را داد.
محمود کتاب بزرگی را برداشت و وسط اتاق باز کرد، با شکم خوابید روی زمین و دستش را زیر چانهاش گذاشت.
کتاب را سَر و تَه گرفته بود!
آقا از پشت میز صدا زد: «چهکار میکنی؟»
محمود خیلی جدی گفت: «ساکت آقا جان! درس دارم!»
لبخندی بر لبان آقا نشست.
محمود هم بلند شد و رفت. انگار مأموریت ایجاد همین لبخند را داشت!
به بچههای کوچک میدان میداد،
تاجاییکه وقتی خانه بود، بچهها حاکم خانه بودند،
کسی جرئت نداشت با آنها تندی کند.
میفرمود: «اینها معصومند. قریبالرجوع از ربّشان. علت جاذبۀ آنها، عصمت آنان است.»
هر روز به بچهها توصیه میکرد «چهار قل» و «آیةالکرسی» بخوانند؛
خودش هم برایشان دعا میخواند:
«اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ فٖی دِرعِکَ الحَصٖینَةِ الَّتٖی تَجْعَلُ فٖیهٰا مَنْ تُرٖیدُ.»
منبع: #این_بهشت_آن_بهشت
ص5٢و5٣؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت