🌿 از تشتتهای درونی انسان تا یاری نکردن #حسین علیه السلام
استاد علی صفایی حائری
من خواهر زادهاى داشتم، مىرفت کنار جوى آب، از لب جوى راه مىرفت تا شاید در آب چیزى پیدا کند، اما گاهى مىافتاد توى آب و گل آلود و زخمى و صورت خراشیده مىشد ولى باز هم این عمل را تکرار مىکرد.
آدمى بعد از این همه تجربه باز این درد و مرض را دارد که مىخواهد دوباره تجربه کند، در حالى که اگر بداند آن چیزى را که مىخواهد در جاى دیگرى است؛ یعنى هم بداند چه مىخواهد و هم بداند کجا باید برود، دیگر کنار جوى آب دنبال قِران و شاهى نمىگردد.
✅ مادام که در دنیا بهرهاى ببینم، همه دلم را براى صفاى خدا نخواهم گذاشت، مىگویم بگذار بروم اینجا را هم ببینم. این همه، حکایت از تناقضها و تشتتهاى درونى انسان دارد؛ چه در حوزه معارف و چه در حوزه عاطفه و چه در حوزه کارهایى که دارد.
این مجموعه باعث مىشود که آدمى در رفتار خود مشکل پیدا کند و حل مشکل را در تجربههاى جدید ببیند ولى همیشه نمىتواند عبور کند؛ چرا که ممکن است زیر پا بماند و به حل مشکل نرسد.
همین تشتت و گرفتارى براى عمر بن سعد هم هست؛ مىماند که با حسین باشد یا با شمر؟ مدتى دست به دست مىکند و عقب مىاندازد مىگوید شاید صلح شود، ولى وقتى مىبیند که شمر آمده و به او مىگوید یا مىکشى و یا کنار مىروى، وقتى احساس مىکند که شمر مىخواهد او را بردارد، شب را تا صبح فکر مىکند و این شعر را مىسراید که اگر بهشت و جهنمى باشد که هست، توبه مىکنم. و اینگونه تکلیف خودش را یکسره کرد.
✅ آدم تا خود و تکلیفش را یکسره نکند نمىتواند حسین را بکشد، نه یار خوبى براى حسین است و نه بهره مفیدى از یزید مىگیرد، دربهدر مىشود. گرچه ابن سعد تجربه کرد و آخر هم به گندم رى نرسید!
📚 مشکلات حکومت دینى، ص 57