باغ شهادت
🔴 باغ #شهادت
استاد علی صفایی حائری
در باغ شهادت تو
مرگ را دیدم که بار زندگى آورده بود.
دستهاى تو، باغبان هاى خوب زندگى هستند
و خونت را چه بگویم، که روح زندگى و یا زندگانى روح است.
آنقدر مى دانم هر روز صبح فرشته ها از چشمه ى خون تو وضو مى گیرند.
تا نماز عشق را که تو ناتمامش گذاشتى به «سلامى» برسانند.
اما در قیام مى شکنند
در رکوع خون از مژه مى گشایند
در سجود به خون مى نشینند
برخیز اى شهید
این نماز شکسته را، تو خود به سلامى برسان.
حتى فرشته ها در نماز خون تو، مغروقند.
برخیز اى شهید
محراب در انتظار سلام توست.
و ستاره ها مى خواهند. در اشک سفید تو خود را بیابند.
و خدا مى خواهد در قیام تو، قیامت را
و در خون سبز تو تمامیت را به فرشته ها، نشان بدهد.
و فرشته ها مى خواهند با صداى اشک تو راهشان را نشانه بگذارند.
و در بزم خدا، با سکوت تو، سرودى را بخوانند
که من هم هر روز صبح از زبان این نرگس هاى مست، بتوانم بشنوم.
و با سکوت و نگاهم بتوانم بگویم
و با روح سبز تو بتوانم، زندگى کنم
وقتى که زندگى در خون سبز تو
و مرگ در زندگانى من خانه مى کند،
من سکوت را با صداى تو مى شکنم
و فریاد را در سکوت تو مى خوانم
تو راز استقامت مایى
تو روح اقتدار خدایى
1360/8/26
📚 و با او با نگاه فریاد می کردیم(مجموعه اشعار استاد)، ص 162